پیش به سوی نویسندگی!
در این بخش، شاهرخ بایرامی شما نوجوانان عزیز را با چند تا از فوت و فن های مقدماتی نویسندگی آشنا کرده است. حتما این بخش را مطالعه بفرمایید.
ضمن گرامیداشت روز چهاردهم تیرماه به مناسبت روز قلم، از آنجا که مخاطبان «باران» اکثراً خودشان به صورت پیشرفته و پیش فرض اهل فضل و ادب هستند، قصد داریم برای آن تعداد اندکی که کمتر اهل فضل و ادب هستند، چند فوت و فنّ مقدّماتی نویسندگی را آموزش دهیم، باشد که آنها هم «بارانی» شوند.
1. فارسی یاد بگیرید!
شاید الآن فکر می کنید فارسی توی خونتان است و این صحبتها دیگر چه صیغه ای است؟! امّا سخت در اشتباهید! وقتی پای نوشتن وسط می آید، فردوسی هم که باشی، سی سال باید زحمت بکشی، چه رسد به این که اندازهی کش تیرکمان بچّگی های سهراب هم از فارسی سر درنیاوری! برای این کار اصلی ترین راهکار مطالعه است! به قول استیون کینگ، مطالعه و کتاب باید دوست همیشگی یک نویسنده باشد، نویسنده نه تنها کتابخوان، بلکه باید کتابخوار باشد! البته برخی از اساتید قلم طلایی و ساکنان نیمکت های ردیف آخر کلاس، واژهی مأنوس تری را به کتاب خوان ها نسبت داده اند که ذکرش اینجا خالی از لطف نیست، خرخوان! که خَر در اینجا به معنای فراوان است!
2. لازم نیست استعداد خاصّی داشته باشید!
یعنی تنها چیزی که یک نویسنده لازم دارد، کاغذ و قلم است! شاید بگویید اینکه شد دوتا! خب این روزها دیگر کسی روی کاغذ نمی نویسد همه توی گوشی می نویسند. حالا خوب شد؟ فقط حواستان باشد اگر داخل گوشی می نویسید وقت تان با بازی ها و فضای مجازی تلف نشود. باید عرض کنیم نویسنده اسمش رویش است؛ یعنی کسی که مینویسد، حالا در قدم اول، اینکه چه می نویسد زیاد مهم نیست. رابرت بنچلی(با باباپنجعلی سریال پایتخت که فقط می گوید ناهار نخَردمه قاطی نشود!) می گوید: «پانزده سال طول کشید تا بفهمم استعداد نوشتن ندارم؛ امّا دیگر نتوانستم این کار را رها کنم؛ چون دیگر نویسندهی معروفی شده بودم.»
3. خاطرات روزانه را بنویسید!
اصلاً چه کسی گفته در ابتدای کار وقتی هنوز تازهکار و نابلد هستیم باید شروع کنیم به نوشتن کتاب و مقاله؟ اگر نوشتن خاطرات و یادداشت روزانه را به عادت ثابت خودمان تبدیل کنیم، اوّلین قدم مهم و جدّی برای نویسنده شدن را برداشتهایم. فقط حواستان باشد اگر دفتر یادداشتهای روزانهی تان لو رفت، گندش درنیاید! تولستوی نیز با سالهای سال نوشتن دربارهی خودش، اعتماد به نفس لازم برای نوشتن شاهکارهایش را به دست آورد.
4. قلم را ول نکنید!
اگر فقط در همین یک نکته مهارت پیدا کنیم و عادت کنیم حین نوشتن، دست از قلم یا صفحه کلید، برنداریم و بیوقفه بنویسیم، گام بزرگی برداشتهایم. وقتی مشغول نوشتن می شویم چیزهای مختلفی در وجودمان دست به دست هم می دهند تا ما را از نوشتن دور کنند. از گلاب به رویتان گرفته تا قار و قور شکم و عدم اعتماد به نفس در نوشته هایمان! نوشتن پیوسته، کودک تنبل و شیطون درون ما را ساکت میکند. بازی در نوشتن هم ما را پابند نوشتن می کند؛ مثلاً چشم بسته بنویسید؛ البته این یه قلم دیگر با گوشی های لمسی چندان مقدور نیست. نه که نباشد، می شود بنویسی؛ ولی نمی شود بخوانی مثلاً من این را با چشم بسته برایتان می نویسم: «بیالیید با هن برین ئ تت با ان تیستده سئدسن» دیدید؟ یا سعی کنید ده کلمهی مورد علاقهی تان را پیدا کنید و در مورد آنها بنویسید! سه تا از کلماتی که من دوست دارم: قورمهسبزی، چلوکباب و ته دیگ ماکارونی هستند! شاید بگویید اینها که کلمه نیست غذاست! باید عرض کنم که اینها اگر غذا بودند که الان این کاغذها با رنگ های سبز و نارنجی روغنی شده بود. همممم، خب من این ها را دوست دارم، شما هم مال خودتان را پیدا کنید.
5. اطرافیان تان را نویسنده کنید!
شما یک موش کور را که عینک آفتابی زده تصوّر کنید، بعد یک لیوان هویجبستنی را که از این نِی ضخیمها داخلش است در ذهنتان بیاورید! حالا یک فلاسک قرمز رنگ که چای داخلش از دیروز مانده است. این تصوّرات هیچ ربطی به چیزی که می خواهم بگویم ندارد؛ ولی کلّا تصور کردن خیلی خوب است! حالا یک لوبیا را تصوّرکنید که با یک عالمه نخود، درون ظرف دیزی است! بازم نشد؛ اصلاً دیگر مثال نمی زنم. اصل حرفم این است که حضور در محافل ادبی و گشتن با کسانی که مثل ما عشق نویسندگی هستند، کم کم ما را رشد می دهد. سعی کنید با کسانی که ربطی به نویسندگی دارند بیشتر معاشرت کنید. آخیش بالاخره توانستم بگویم.
6. با جزئیات و کوتاه بنویسید!
رِی برادبری میگوید: نویسندهی خوب غالباً زندگی را لمس میکند و می چشد، نویسندهی میانمایه فقط دورادور دستی به سر و گوشش میکشد و نویسندهی بد آن را میان کرم ها و حشرات رها میکند. برای نوشتن هدف هم داشته باشید؛ البتّه برای تعیین هدف زیاد به خودتان سخت نگیرید. ما یک دوستی داشتیم که هدفش نوشتن تا آخرین قطرهی جوهر خودکارش بود. اوّلاً که بعد از سه صفحه خسته شد، سریِ خودکارش را بیرون کشید، بعد داخل لوله اش فوت کرد و جوهرهای خودکار را خالی کرد. بعد هم چون به هدفش رسیده بود نویسندگی را ادامه نداد. از اهمیّت و کمالات کوتاه نویسی هم هرچه بگوییم کم گفتهایم؛ ماشاءالله از هر انگشتش یک هنر می بارد. اصلاً مهارت در ایجاز یعنی اوج هنر یک نویسنده. برای همین هم بیشتر ادامه نمی دهیم تا این مطلب به بلندنویسی تبدیل نشود و اوج هنرمان به فضا نرود. به امید چاپ شدن کتاب همهی شما دوستان «بارانی».
منبع: مجله باران
منبع: مجله باران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}